خاطفلغتنامه دهخداخاطف . [ طِ ] (ع اِ) گرگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (تاج العروس ). رجوع به لغت گرگ شود.
خاطفلغتنامه دهخداخاطف . [ طِ ] (ع ص ) برقی که چشم را خیره می کند. (آنندراج ) (فرهنگ جهانگیری ). درخش که چشم را خیره کند. (منتهی الارب ). خیره کننده : و برق خاطف دواسبه غبار را د
خاطففرهنگ انتشارات معین(طِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - آن چه که چشم را خیره کند. 2 - تیری که به زمین بخورد و سپس به سوی هدف رود.
خاطف هندیلغتنامه دهخداخاطف هندی . [ طِ ف ِ هَِ ] (اِخ ) یکی از حکماست که در صنعت کیمیا بحث کرده و عمل اکسیرتام را دریافته است . (ابن الندیم ).
خاطف ظلهلغتنامه دهخداخاطف ظله . [ طِ ف ُ ظِل ْ ل ِ] (ع اِ مرکب ) مرغی است که هرگاه سایه خود را در آب بیند قصد ربودن کند. (آنندراج ). رفراف . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد)
خاطف هندیلغتنامه دهخداخاطف هندی . [ طِ ف ِ هَِ ] (اِخ ) یکی از حکماست که در صنعت کیمیا بحث کرده و عمل اکسیرتام را دریافته است . (ابن الندیم ).
خاطف ظلهلغتنامه دهخداخاطف ظله . [ طِ ف ُ ظِل ْ ل ِ] (ع اِ مرکب ) مرغی است که هرگاه سایه خود را در آب بیند قصد ربودن کند. (آنندراج ). رفراف . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد)