برهنهگراییnudism, naturismواژههای مصوب فرهنگستانجنبشی فرهنگی و سیاسی برای تبلیغ و دفاع از برهنگی فردی و اجتماعی
برهنهفرهنگ مترادف و متضاد۱. پتی، عاری، عریان، عور، لاج، لخت، نامستور ≠ پوشیده، مستور ۲. فقیر، مستمند، بینوا، تنگدست
یازیدنلغتنامه دهخدایازیدن . [ دَ ] (مص ) اراده کردن و قصد نمودن . (از برهان قاطع). آهنگ کردن . (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). گراییدن . متمایل شدن . مایل شدن . میل کردن .
بشر حافیلغتنامه دهخدابشر حافی . [ ب ِ / ب ُ رِ ] (اِخ ) نام ولیی که برهنه پا میگشت . (غیاث ) (از آنندراج ). یکی از اولیاکه برهنه پا میگشت . (ناظم الاطباء). بشربن حرث بن عبدالرحمن به
شرزهلغتنامه دهخداشرزه . [ ش َ زَ / زِ ] (ص ) خشمگین . (برهان ). تند و تیز و خشمگین و غضبناک . (ناظم الاطباء). خشمگین و برهنه دندان . (صحاح الفرس ). خشمناک بود و از اینجا گویند ش
پوشیده رویلغتنامه دهخداپوشیده روی . [ دَ / دِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) پوشیده رو. روی پنهان کرده . نقاب دار. محجوب . روی نهفته . پوشیده رخ : بسان زنان مرد پوشیده روی همی رفت با جامه و رن
پیشینلغتنامه دهخداپیشین . (ص نسبی ) منسوب به پیش . سابق . قبلی . اقدم . مقدم . سالف . سلف . قدیم . متقدم . گذشته : و چنین گویند که بشریعت توریة اندر و بدان شریعتهای پیشین ، نماز