سائیواژهنامه آزادسائی شخصیتی در نزد پادشاه بوده است که در کنار پادشاه در مواقع ضروری کمک احوال پادشاه بوده است. در فرهنگ قدیم سائی به شخص کمک رسان یا کمک احوال اطلاق میگردیده اس
ساریواژهنامه آزاداین کلمه به معنی زرد است و در ترکیب اسامی بعضی اشخاص و امکنه یا شئ هم به صورت صفت به کار رفته است؛ مانند:ساری آغل، ساری اجاق، ساری اقل، ساری اصلان و ساری گلین
فرخواژهنامه آزادبه فتح ف و سکون ر به معنی جوجه ی ماکیان جمع آن فروخ در ابیات سنایی فِرَخْ:(ferakh) در گویش گنابادی یعنی گشاد ، پر پهنا ، بزرگ
میوه روبواژهنامه آزادروبنده و تکان دهنده میوه (از درخت) بیشتر صفت برای باد...سنایی گوید:شاخ را بال میوه روب ار تست/خاک را سنگ پای کوب از تست(کارنامه بلخ/ب 9)واژه از مقاله واژگان و ت
صعوهواژهنامه آزادپرنده ای کوچک به اندازه ی گنجشک با سینه ای سرخ رنگ که در ادب فارسی نماد ناتوانی و ضعیفی است .«شارک، چو موذّن به سحر ، حلق گشاده / آن ژولک و آن صعوه از آن داده ا
افغانواژهنامه آزادفریاد، فغان، ناله، زاری، غوغا، فریاد از درد مصیبتی. همچنان نام قبیله یی است در مناطق مرزی بین افغانستان و پاکستان که شکل معرب اوغان می باشد شمع دل دمسازم بنشست