خروواژهنامه آزادخرو را به اصطلاحی كه از دیرباز در جملات اساطیری و ادبی و در زبان فارسی كهن مرسوم شده است ، می توان از دو شاخه كاملاً متفاوت به معنای آن پرداخت. اول آنكه با جستج
خرس ترکیدواژهنامه آزاددر تداول مردمان استان قزوین بعد از زمان مدیدی که منتظر بودند شر شخصی و یا کاری تمام شود و این اتفاق می افتد می گویند خرس ترکید و مثلا اقساط منزل تمام شد .
وظیفهواژهنامه آزاد(پهلوی) هَرگ. با "خرج" و "خراج" همریشه است. نمونه:"این هَرگِ هر بی نیاز است که هرگز نیازمندان را از یاد نبرد". خویشکاری.
وارهواژهنامه آزاد(اصفهان، روستای هاردنگ) در آبیاری زمین کشاورزی، تقسیم و تنظیم آب به نحوی که به همۀ قسمت های کشتزار آب برسد. || (ضرب المثل محلی) «مرد آره و زن واره»: وظیفۀ مرد ا
رومیسواژهنامه آزادرومیس، روستایی از توابع بخش مشراگه شهرستان رامشیر در استان خوزستان ایران است. در دوران ساسانیان، حسابداری به نا رومیس دخل و خرج مناطق مختلف ایران را با ارقامی
ماسیدواژهنامه آزادماْسیْدَ:(masida) در گویش گنابادی یعنی خرج کردن ، ولخرجی ، دست باز کردن ، دست و دلبازانه خرج کردن
مؤونهواژهنامه آزادمخارج زندگی؛ خرج سالانۀ زندگی؛ سرانۀ هزینۀ زندگی یک نفر، از خوراک و پوشاک و مسکن و... (مؤونه در زمان پیامبر (ص) و حضرت امیر (ع) 20 دینار تعیین شده بود.) خرج -