کاردانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی باتدبیر، مدبّر، سیاستمدار، سازمانده، طراح، سیاسی توطئهگر، دسیسهچین، دسیسهباز، سیاستباز، حسابگر، منفعتجو، زیرک مصلحتاندیش، مصلحتبین آدم
مشغولکارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه عامل، فاعل، کننده، اجرایی، اجراکننده، ایفاگر، کارکن، فعال، درحال کار، شاغل، کارآ، پرکار، فعال، دارای فعالیت غیرخراب، اشغال اجرائیه بهکارگ
کاریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی اری، کارآ، عامل، بُرّا، قدرتمند، توانا خودکار عِلّی چندمنظوره، همهکاره، کارآمد، سودمند، مفید خدمتکار، کمککار، یاور
مانع بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) بودن، کاررا سخت کردن، سختبودن کمک نکردن، اکراه داشتن، تقابل داشتن، منصرف کردن
عاملفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ت] عامل، فاعل عملی، کاربردی کارآ، مؤثر فعال، مشغول کار حرکت دهنده، اثرگذارنده، کننده، پرتوافکن، انجامدهنده، فرماندهنده متوجه، رویکننده -آور ، -ان
ماهربودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه ربودن، سررشته داشتن، تبحر داشتن، خوب بودن، درخشیدن، برتر بودن، لم کاررا دانستن، صلاحیت داشتن فن بهکار بردن، یدطولا(یی) داشتن درکاری، نافش