سپری کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. بهپایانرسانیدن، به اتمام رسانیدن، تمام کردن، گذراندن، طی کردن، سر کردن ۲. معدوم کردن، نابود ساختن، نابود کردن ۳. پایمال کردن
سپریفرهنگ مترادف و متضاد۱. پایانیافته، بهآخررسیده، طی، گذشت ۲. محو، معدوم، نابود، نیست ≠ هست ۳. پایمال
سپری شدنفرهنگ مترادف و متضادپایان یافتن، گذشتن، منقضی شدن، تمام شدن، به اتمامرسیدن، گذشتن، طی شدن، به سررسیدن ≠ شروع شدن
سر کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. آغاز کردن، آغازیدن، شروع کردن، سر دادن ۲. سپری کردن، گذراندن ۳. به سر بردن ۴. ساختن، مدارا کردن، سازش کردن، مماشات کردن ۵. زندگی کردن، روزگار گذراندن ۶. گذرا
برگزار کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. برپاداشتن، ترتیب دادن، برپا کردن، منعقد کردن ۲. انجام دادن ۳. ادا کردن، بهجا آوردن ۴. سپری کردن
گذراندنفرهنگ مترادف و متضاد۱. طی کردن، قراردادبستن، قرارگذاشتن ۲. سپری کردن، گذرانیدن ۳. رد کردن ۴. تجاوزدادن
طیفرهنگ مترادف و متضاد۱. خلال، ضمن ۲. سپری کردن، پیمودن، گذراندن، گذشتن، درنوردیدن، ۳. قطع ۴. نورد، شکن، چین ۵. پیچیدن
گساردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. آشامیدن، نوشیدن ۲. زایل کردن، زدودن، ستردن، محو کردن ۳. سپری کردن، طی کردن