حال گرفتنفرهنگ مترادف و متضاد۱. دمغ کردن، ناراحت کردن، پریشان کردن ۲. حالگیری کردن، آزرده کردن ≠ حال دادن
مدمغفرهنگ مترادف و متضاد۱. آزرده، دمغ، ناراحت، اخمو ۲. پرنخوت، خودبین، خودپسند، خودخواه، کانا، متفرعن، مغرور
برزخفرهنگ مترادف و متضاد۱. درهم، دلخور، دمغ، گرفته ۲. بور ۳. ناخرسند، ناخشنود، ناراضی ۴. حایل، حاجز ۵. فاصله ۶. اعراف، عالم بالا، عالم مثال