تاراندنفرهنگ مترادف و متضاد۱. دور کردن، طرد کردن، راندن ۲. پراکندن، پراکنده ساختن، متفرق ساختن ≠ مجتمع شدن ۳. فراری دادن، گریزاندن
تابانفرهنگ مترادف و متضاد۱. براق، تابنده، تابناک، درخشنده، درخشان، رخشان، رخشنده، روشن، فروزان، لامع، متجلی، مشعشع، مضیء، منیر ≠ بینور، تاریک، مستنیر ۲. تاوان، خسارت، غرامت، مغرم
تارومار کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. پخشوپلا کردن، پراکندن، پراکنده ساختن، تاراندن، متفرق کردن ۲. قلعوقمع کردن، مغلوب کردن، مقهور کردن، منکوب کردن ۳. نیستونابود کردن