گز کردن
لغتنامه دهخدا
گز کردن . [ گ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به گز پیمودن . (غیاث ) (آنندراج ). پیمودن . ذرع کردن :
راه رو را باک از پست و بلند راه نیست
آسمان پیموده ام اکنون زمین گز میکنم .
- خیابان گز کردن ، کوچه گز کردن ؛ بیهوده و بی مقصد راه رفتن .
- امثال :
صد بار گز کن یکبار پاره کن .
راه رو را باک از پست و بلند راه نیست
آسمان پیموده ام اکنون زمین گز میکنم .
جعفربیک ولد بهزاد (از آنندراج ).
- خیابان گز کردن ، کوچه گز کردن ؛ بیهوده و بی مقصد راه رفتن .
- امثال :
صد بار گز کن یکبار پاره کن .