مشرک
لغتنامه دهخدا
مشرک . [ م ُ رِ ] (ع ص ) کافر. مُشرکی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کسی که خدا را متعدد می پندارد. کافر. ملحد. بت پرست . ج ، مشرکون . کسی که شریک برای خدا قرار دهد و خدایان تصور کند. بت پرست . (از ناظم الاطباء). انبازگوی انبازگیرنده مر خدای تعالی را. آن که خدای را شریکی قائل است . ج ، مشرکین . بت پرستان . عبده ٔ اصنام ، مقابل موحد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و لاتنکحوا المشرکین حتی یؤمنوا و لعبد مؤمن خیر من مشرک ... (قرآن 221/2). ... و الزانیة لاینکحها اًلاّ زان أو مشرک و حرّم ذلک علی المؤمنین . (قرآن 3/24).
داریم همچو مشرکان به عذاب
ورچه هرگز نخواندمت انباز.
هزار پیر شناسم که مشرک و گبر است
هزار کودک دانم که ازهدالزهد است .
|| آن که شریک می کند و می پذیرد شرکت را. (ناظم الاطباء). جمعکننده میان قوم و شریک گرداننده . (از منتهی الارب ).
داریم همچو مشرکان به عذاب
ورچه هرگز نخواندمت انباز.
هزار پیر شناسم که مشرک و گبر است
هزار کودک دانم که ازهدالزهد است .
|| آن که شریک می کند و می پذیرد شرکت را. (ناظم الاطباء). جمعکننده میان قوم و شریک گرداننده . (از منتهی الارب ).