ترجمه مقاله

مرج

لغت‌نامه دهخدا

مرج . [ م َ رَ ] (ع ص ) شتران بر سر خود به چرا گذاشته . (منتهی الارب ). شترانی که بدون راعی و چراننده ای چرا کنند. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). واحد و جمع در آن یکسان است . گویند: بعیر مرج و ابل مرج . (از اقرب الموارد). || (اِمص ) قلق . اضطراب . (متن اللغة) (اقرب الموارد). بی آرامی . (منتهی الارب ). اختلاط. فتنه ٔ سخت و چون با هرج مرادف آید حرف دوم در هر دو کلمه ساکن شود و گویند: هَرج و مَرج به معنی اختلاط و فتنه و تهویش و اضطراب . (از اقرب الموارد). آمیختگی . اضطراب . پریشانی . فساد. (ناظم الاطباء). || تباهی . (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ). فساد. (غیاث اللغات ). رجوع به معنی قبلی شود. || جنبش انگشتری . (ناظم الاطباء). || (اِ) خطمی صحرائی . (برهان قاطع). پنیرک . (فرهنگ فارسی معین ). || (مص ) آمیخته شدن . (منتهی الارب ). ملتبس و مختلط شدن کاری . (متن اللغة). || مضطرب و پریشان گردیدن . (منتهی الارب ). مرج الدین ؛ اضطرب . (متن اللغة). تباه شدن . (منتهی الارب ). مرج الامانه ؛ فسدت . (متن اللغة). || تباه شدن . (منتهی الارب ). مرج الامانه ؛ فسدت . (متن اللغة). || جنبیدن خاتم در انگشت . (منتهی الارب ). قلق . (از متن اللغة).
ترجمه مقاله