ترجمه مقاله

غیوری

لغت‌نامه دهخدا

غیوری . [ غ َ ] (اِخ ) شاهویردی جان بیگ بن علی قلی بیگ ذوالقدر. از ترکان بود و در کابل به دنیا آمد، به هند رفت و از ملازمان اکبرشاه گردید. [ وی ] در یکی از جنگهای پادشاه مزبور با دشمنان ، کشته شد. (از صبح گلشن ص 302). صاحب مجمع الخواص (ص 32) گوید: شاهویردی چمدان اوغلی حریفی پاکباز است وبه تصوف تمایل دارد. تخلص او غیوری است . او راست :
ای درد و غم تو بر دل من
عشقت ز دو کون حاصل من
روح القدس است در شب وصل
پروانه ٔ شمع محفل من
سر می بارد ز ابر تیغش
این است نشان قاتل من
برخیز ز پهلویش غیوری
میسوزی از آتش دل من .
ترجمه مقاله