عنان
لغتنامه دهخدا
عنان . [ ع َ ] (ع اِ) ابر یا ابر آب گیر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || عنان السماء؛ آنچه از آسمان بنظردرآید. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) :
نور و شعله هر یکی شمعی از آن
برشده خوش تا عنان آسمان .
دو درم سنگ است پیه چشمتان
نور روحش تا عنان آسمان .
|| آنچه از آسمان بالارفته باشد. (از اقرب الموارد). || پیرامون سرای . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): عنان الدار؛ جانب و کنار خانه .(از اقرب الموارد).
نور و شعله هر یکی شمعی از آن
برشده خوش تا عنان آسمان .
دو درم سنگ است پیه چشمتان
نور روحش تا عنان آسمان .
|| آنچه از آسمان بالارفته باشد. (از اقرب الموارد). || پیرامون سرای . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): عنان الدار؛ جانب و کنار خانه .(از اقرب الموارد).