ترجمه مقاله

درپوشیدن

لغت‌نامه دهخدا

درپوشیدن . [دَ دَ ] (مص مرکب ) پوشیدن . در بر کردن . بتن کردن . اکتساء. (المصادر زوزنی ). لُبس : دروقت بیامدم و جامه درپوشیدم و خری زین کرده بودند برنشستم و براندم . (تاریخ بیهقی ). همگان سلاح درپوشیدند برآسوده نشستند و توکل بر خدای عزوجل کردند. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 81). مصلحت آن می نماید که امشب ، جامه برسم مردمان این شهر درپوشی و به خانه ٔ او روی . (سندبادنامه ص 308).
کاین جامه حلالی است درپوش
با من به حلال زادگی کوش .

نظامی .


اویس گفت : پس مرقع پیغمبر به من دهید تا دعا کنم ،ایشان مرقع به وی دادند و گفتند درپوش ، پس دعاکن . گفت : صبر کنید تا حاجت خواهم . (تذکرة الاولیای عطار). لباس پادشاهی بدر کرد و خرقه ٔ درویشی درپوشید. (مجالس سعدی ص 19).
چه زنار مغ در میانت چه دلق
که درپوشی از بهر پندار خلق .

سعدی .


سلاح درپوشید و بر اسب نشست . (تاریخ قم ص 259). اجتیاب ، احتزام ؛ درپوشیدن جامه . (تاج المصادر بیهقی ). افتراء؛ پوستین درپوشیدن . (دهار). تدجج ؛ درپوشیدن تمام سلاح را. (از منتهی الارب ). تدرع ؛ زره و مانند آن درپوشیدن . (المصادر زوزنی ). تلبس ؛ جامه درپوشیدن . کسوة، لباس ، لبس ، لبوس ؛ هر چه درپوشند. (دهار). یلب ؛ چیزی از دوال که بجای زره درپوشند. (دهار). و رجوع به پوشیدن شود. || پنهان کردن . پوشیدن .نهان و مخفی کردن :
تو با این حسن نتوانی که روی از خلق درپوشی
که همچون آفتاب از جام و خور از جامه پیدائی .

سعدی .


ترجمه مقاله