ترجمه مقاله

حذور

لغت‌نامه دهخدا

حذور. [ ح َ ] (ع ص ) سخت پرهیزنده . بسیار حذرکننده . عظیم پرهیزنده . نهایت آژیر.ترسنده . (دهار). ترسناک . (غیاث ). حذیر :
بودم حذور همچو غرابی برای آنک
همچون غراب جای گرفتم در این غراب .

مسعودسعد.


حشمتت را نخیز باز حریص
دشمنت را گریز زاغ حذور.

مسعودسعد.


زاغ حذور رواح در سلسله ٔ کافور ریاح صباح آویخت . (مقامات حمیدی ).
سینه را پا ساخت میرفت آن حذور
از مقام باخطر تا بحر نور.

مولوی .


ترجمه مقاله