افتکار
لغتنامه دهخدا
افتکار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) اندیشه نمودن . (ناظم الاطباء). اندیشیدن . تفکر کردن . فکر کردن . تخیل . اندیشه :
خویش را در خواب کن زین افتکار
سر ز زیر خواب در یقظه برآر.
هست ذرات خواطر و افتکار
پیش خورشید حقایق آشکار.
گر چه خود اندر محل افتکار
نیست سنگ و چوب و خشتی آشکار.
- افتکار کردن ؛ فکر کردن . اندیشیدن :
شکر کدام فضل بجای آورد کسی
حیران بماند هر که در این افتکار کرد.
خویش را در خواب کن زین افتکار
سر ز زیر خواب در یقظه برآر.
هست ذرات خواطر و افتکار
پیش خورشید حقایق آشکار.
گر چه خود اندر محل افتکار
نیست سنگ و چوب و خشتی آشکار.
- افتکار کردن ؛ فکر کردن . اندیشیدن :
شکر کدام فضل بجای آورد کسی
حیران بماند هر که در این افتکار کرد.