ترجمه مقاله

اشباه

لغت‌نامه دهخدا

اشباه . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ شَبَه . (منتهی الارب ). مانندها. || ج ِ شِبْه . (منتهی الارب ). امثال . (غیاث ). مانندان . نظایر. (غیاث ):
نیست ای شاه ترا هیچ شبیه ازاشباه
نیست ای میر ترا هیچ قرین از اقران .

فرخی .


بخاصه آنکه به اصل و هنر چو خواجه بود
نگاه کن که نیابی شبیهش از اشباه .

فرخی .


صدهزاران اینچنین اشباه بین
فرقشان هفتادساله راه بین .

مولوی (مثنوی ).


از رهی که انس از او آگاه نیست
زانکه زین محسوس و زین اشباه نیست .

مولوی (مثنوی ).


ترجمه مقاله