وابریدن
لغتنامه دهخدا
وابریدن . [ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) بازبریدن . قطع کردن : اختراع ؛ وابریدن کاری را با کسی .مقاطعه ؛ با کسی وابریدن . (منتهی الارب ) :
عضو گردد مرده کزتن وابرید
نوبریده جنبد اما نی مدید.
عضو گردد مرده کزتن وابرید
نوبریده جنبد اما نی مدید.