ترجمه مقاله

نیک پی

لغت‌نامه دهخدا

نیک پی . [ پ َ / پ ِ ] (ص مرکب ) خجسته پی . خوش قدم . باسعادت . مسعود. میمون . بامیمنت . (ناظم الاطباء). مبارک قدم . فرخ پی . فرخنده پی :
زن پاک تن پاک فرزند زاد
یکی نیک پی پور فرخ نژاد.

فردوسی .


ز گفتار او شاد شد شهریار
ورا نیک پی خواند و به روزگار.

فردوسی .


نگر تا نداری به بازی جهان
نه برگردی از نیک پی همرهان .

فردوسی .


من مبارک زبان و نیک پیم
همچنین باد و همچنین آمین .

مسعودسعد.


یک حکایت گوش کن ای نیک پی
مسجدی بد بر کنار شهرری .

مولوی .


به مجنون کسی گفت کای نیک پی
چه بودت که دیگر نیائی به حی .

سعدی .


چون نگردد سیر در میدان جانبازان عشق
نیست خضر نیک پی گر شرمسار زندگی .

صائب (آنندراج ).


ترجمه مقاله