نماز
لغتنامه دهخدا
نماز. [ ن َ ] (اِ) خدمت و بندگی . (جهانگیری ) (رشیدی ) (انجمن آرا). خدمتکاری . (غیاث اللغات ) (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). بندگی . اطاعت . فرمان برداری . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). || سجده . (رشیدی ). سجود. (برهان قاطع) (انجمن آرا).سر به زمین نهادن . (آنندراج ). سرفرودآوری برای تعظیم . سجده . (فرهنگ فارسی معین ). کرنش . تکریم . تعظیم .
- به نماز آمدن ؛ خم شدن به نشانه ٔ تکریم و تعظیم . (یادداشت مؤلف ).
- در نماز آمدن ؛ سجده کردن . تعظیم کردن :
چو نزدیک رستم فراز آمدند
به پیشش همه در نماز آمدند.
کنیزان گلرخ فراز آمدند
همه پیش جم در نماز آمدند.
ندانم ابروی شوخت چگونه محرابی است
که گر ببیند زندیق در نماز آید.
|| پرستش . (غیاث اللغات ) (برهان قاطع). ادای طاعت . (برهان قاطع). طاعت و عبادت ایزدتعالی . (انجمن آرا). عبادت و عرض نیاز به سوی خدای عالمیان به طریقی که در شریعت پیمبران وارد شده . (ناظم الاطباء). نیاز. (جهانگیری ) :
چنین گفت امروز شاه از نماز
همانا نیاید به کاری فراز.
او بیان می کرد با ایشان به راز
سِرّ انگلیون و زنار و نماز.
|| صلوة. (السامی ). نوعی عبادت مخصوص اهل اسلام . (آنندراج ). عبادت مخصوص مسلمانان که به طور وجوب و در شبانه روز پنج بار ادا کنند. صلاة. (از فرهنگ فارسی معین ) :
عهد و میثاق خویش تازه کنیم
از سحرگاه تا به وقت نماز.
طاعت تو چون نماز است و هر آنکس کز نماز
سر بتابد بی شک او را کرد باید سنگسار.
میان دو نماز پیشین و دیگر به خانه ها بازشدند. (تاریخ بیهقی ص 361). مصلی نماز افکنده بودند نزدیک صدر از دیبای پیروزه . (تاریخ بیهقی ). رسم خطبه ٔ نماز را خطیب به جای آورد. (تاریخ بیهقی ص 293).
گفتم که نماز ازچه بر اطفال و مجانین
واجب نشود تا نشود عقل مخیر.
نماز را به حقیقت قضا توان کردن
قضای صحبت یاران نمی توان کردن .
با جود تو هست از دگران خواستن چیز
بر ساحل دجله چو نمازی به تیمم .
زو دید آن نماز که قائم بود الف
راکعبماند دال و تشهد نمود لام .
قنوت من به نماز و نیاز در این است
که عافِنا و قِنا شَرَّ ما قضیت َ لنا.
از پی سجده ٔ رخ تو چنان
عابدان در نماز می غلطم .
سائلی پرسید واعظ را به راز
موی عانه هست نقصان در نماز
گفت واعظ چون شود عانه دراز
بس کراهت باشد از وی در نماز
یا به نوره یا ستره بسترش
تا نمازت کامل آید خوب و خوش .
پیش نماز بگذرد سرو روان و گویدم
قبله ٔ اهل دل منم سهو نماز می کنی .
دیگر از آن جانبم نماز نباشد
گر تو اشارت کنی که قبله چنین است .
کلید در دوزخ است آن نماز
که در چشم مردم گزاری دراز.
در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد
حالتی رفت که محراب به فریاد آمد.
به راهش سر نهادیم و گذشتیم
نماز رهروان کوتاه باشد.
و رجوع به صلاة شود.
- پنج نماز ؛ نمازصبح و ظهر و عصر و مغرب و عشا :
هر پنج نماز چون کنی روی
سوی در کامران کعبه .
- نماز آدینه ؛ نماز جمعه . رجوع به صلاة شود.
- نماز آفتاب گرفتن ؛ نماز کسوف . رجوع به صلاة کسوف شود.
- نماز آیات ؛ نمازی که به هنگام وقوع زلزله یا گرفتن خورشید و ماه یا وزیدن طوفان سهمگین و دیگر حوادث رعب انگیز طبیعت خوانند، و دو رکعت است . رجوع به صلاة کسوف شود.
- نماز استخاره ؛ نمازی است به دو رکعت به نیت استخاره . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به صلاة استخاره شود.
- نماز استسقاء ؛ نماز باران . رجوع به صلاةالاستسقاء شود.
- نماز باران ؛ نمازی که هنگام خشک سالی در طلب باران خوانند. رجوع به صلاةالاستسقاء شود.
- نماز بام ؛ نماز بامداد. نماز صبح .
- || وقت نماز بامداد. پیش از سر زدن آفتاب . علی الصباح : دیگر روز دوشنبه نماز بام حصار بستند. (تاریخ سیستان ).
- نماز بامداد ؛ نماز صبح . نماز بام . دوگانه : امیر نماز بامداد بکرد و روی به شهر آورد. (تاریخ بیهقی ). تا وقت نماز بامداد هفت فرسنگ برانده بودند. (تاریخ بیهقی ص 357). و نماز بامداد را به حضرت خواجه ادا کردم . (انیس الطالبین ص 159).
- نماز پسین ؛ نماز عصر. رجوع به صلاة شود.
- نماز پیشین ؛ نماز ظهر. چهار رکعت نمازی که هنگام ظهر خوانند. صلوةالظهر. صلوة اولی : و نماز پیشین بکرد. (تاریخ بیهقی ص 117). و اتفاقاً هوا ابر بود، خواجه از من پرسیدند که وقت نماز پیشین شده است . به ادای فرض نماز پیشین مشغول بودند.(انیس الطالبین ص 85). رجوع به صلاة شود.
- || ظهر. دقایق ساعت نخستین بعد از ظهر. (سبک شناسی ) (از فرهنگ فارسی معین ). هنگام نماز ظهر. نیم روز :
به گونه ٔ شب روزی برآمد از سر کوه
که هیچ گونه بر او کارگر نگشت بصر
نماز پیشین انگشت خویش را بر دست
همی ندیدم و این از عجایب است و عبر.
بونصر قلم دیوان برداشت و نسخت کردن گرفت خویشتن ومرا پیش بنشاند تا بیاض کردمی و تا نماز پیشین در آن روز کار شد. (تاریخ بیهقی ص 143). از چاشتگاه تا نماز پیشین روزگار گرفت تا همگان بگذشتند. (تاریخ بیهقی ). نماز پیشین احمد دررسید و وی از نزدیکان و خاصگان سلطان مسعود بود. (تاریخ بیهقی ص 66). پس کیومرث برفت چون از نظر ایشان غایب شد نماز پیشین بود. (قصص الانبیاء ص 33). نام او را طلب نمائیم تا فردا نماز پیشین بیاید. (انیس الطالبین ص 139).
- نماز تسبیح . رجوع به صلاة تسبیح شود.
- نماز تهجد ؛ نماز شب . رجوع به صلاة شود.
- نماز جعفر طیار ؛ نمازی است چهاررکعتی با دوتشهد و دو سلام که گویند پیغامبر آن را به جعفر طیارآموخت . (از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به صلاة جعفر شود.
- نماز جماعت ؛ نمازی که دست جمعی خوانند و در آن به امام اقتدا کنند. مقابل نماز فُرادی ̍ :
به مجمعی که فتادی بساز با یاران
که در نماز جماعت شتاب بیکاراست .
- نماز جمعه ؛ نمازآدینه . نمازی که روز جمعه به جماعت گزارند.
- نماز چاشت ؛ صلاةالاوابین . صلاة ضحی . (فرهنگ فارسی معین ).رجوع به صلاة ضحی شود.
- نماز چاشتگاه ؛ نماز ضحی . (السامی ). نماز چاشت . رجوع به صلاة ضحی شود.
- نماز حاجت ؛ دو رکعت نمازی که به نیت برآورده شدن حاجتی خوانند.
- نماز حرب ؛ نماز خوف . نمازی که در میدان جنگ و از بیم دشمن شکسته خوانند. رجوع به صلاة خوف شود.
- نماز خسوف ؛ نماز آیات . نمازی که هنگام گرفتن ماه خوانند :
همیشه دیده ز مژگان کند نماز خسوف
که جسم خاکی من در میانه حایل شد.
- نماز خفتن ؛ صلوة عشاء و آخر. صلوة عتمه . (السامی ). نماز عشاء. چهار رکعت نمازی که بعد از نماز مغرب و هنگام خفتن خوانند : شبی نماز خفتن گزارده بودند و بر در مسجد ایستاده . (انیس الطالبین ص 87). بعد از ادای نماز شام و نماز خفتن بوی سیب به مشام من رسید. (انیس الطالبین ص 159).
- || هنگام نماز عشاء. پاسی از شب گذشته : و نماز خفتن آن پادشاه را به باغ فیروزی دفن کردند. (تاریخ بیهقی ). و نماز خفتن سوی تکین آباد رفتند. (تاریخ بیهقی ). رجوع به صلاة و نماز عشاء شود.
- نماز خوف ؛ نماز حرب . رجوع به صلاة خوف شود.
- نماز دگر ؛ نماز دیگر. نماز عصر :
به عید و نشره و آدینه و نماز دگر
به حق مهر زبان و سر خلیفه کتاب .
رجوع به نماز عصر و نماز دیگر شود.
- || موقع نماز عصر. پسین :
تا نباشد چو سپیده دم هنگام زوال
تا نباشد چو نماز دگری وقت سحر.
روزت به نماز دگر آمد به همه حال
شب زود درآیدچو نماز دگر آید.
هر نماز دگری بر افق از قوس قزح
درگهی بینی افراشته تا اوج زحل .
- نماز دیگر ؛ صلوةالوسطی . صلوة عصر. نماز عصر. چهار رکعت نمازی که پس از نماز ظهر خوانند : و نمازدیگر را صلوةالوسطی خوانند... چنان گفته اند که صلوةالوسطی نماز عصر بود. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). سلیمان به آفتاب نگرید آفتاب فروشده بود، نماز دیگر از وقت گذشته بود. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).
خدمت تو بر مسلمان چون نماز دیگر است
کز پس وی نهی باشد خلق را کردن نماز.
روزت صلای شام هم از بامداد زد
تو در نماز دیگر و پیشین چه مانده ای .
و نماز دیگر و شام بر من قضا شده بود. (انیس الطالبین ص 108). وضو ساختم و نماز دیگر و نماز شام را قضا کردم . (انیس الطالبین ص 209).
- || هنگام نماز عصر. پسین گاه . هنگام عصر. نزدیکی های غروب : یک روز نماز دیگر الیانوس در سراپرده ایستاده بود بر اسب با خاصگان خویش . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). پس پیمبر علیه السلام نماز دیگر علی و سعد وقاص ... را بر جمازه بفرستاد. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). روز یکشنبه بیست وششم شعبان به جوین نماز دیگر ناگاه خویشتن اندرانداخت و مردمان غافل بودند به خانه های خویش بازآمده . (تاریخ سیستان ). و نماز دیگر مؤدب چون بازگشتی نخست آن دو تن بازگشتندی . (تاریخ بیهقی ص 357). وپل را نگاه داشتند تا نزدیک نماز دیگر سخت نیک بکوشیدند. (تاریخ بیهقی ). نماز دیگر ملک زنگبار را به نان خوردن خواند. (مجمل التواریخ ).
بیچاره کسی که در فراقت
روزی به نماز دیگر آرد.
خواجه ٔ ما قدس اﷲ روحه در قصر عارفان بودند و روز نماز دیگر بود.(انیس الطالبین ص 179).
- نماز رغائب . رجوع به رغائب شود.
- نماز زلزله ؛ نماز آیات . رجوع به نماز خوف و صلاة کسوف شود.
- نماز سفر ؛ نماز قصر. نماز شکسته . نمازی که مسافر در راه سفر خواند در صورت اجتماع شرایط آن و آن به جای چهار رکعت دو رکعت است . رجوع به صلاة شود.
- نماز شام ؛ نماز مغرب . صلوة مغرب . صلوة عشاء اولی . سه رکعت نمازی که در اول شب پس از غروب آفتاب و پیش از نماز خفتن خوانند :
نماز شام را چندان که خواندند
که دشت از کشته شد با پشته هموار.
بعد از ادای نماز شام و نماز خفتن بوی سیب به مشام من رسید. (انیس الطالبین ص 159). رجوع به صلاة شود.
- || سر شب . اوایل غروب :
نماز شام ز بهر طلایه پیش برفت
محمد عربی با جماعت احرار.
در اول ماه جمادی الاَّخر به سال 499 در آسمان علامتی پدید آمد هر شبی نماز شام پدید آمدی تا نیم شب یا زیادت . (تاریخ سیستان ص 390). در وقت حاجب بکتکین او را به قلعه فرستاد تا نمازشام بماند. (تاریخ بیهقی ). و یارانم مطربان و قوالان بردیمی و آنجا چیزی خوردیمی و نماز شام بازگشتیمی . (تاریخ بیهقی ). و نماز شام فرمود سلطان تا جواب نامه ٔ حشم ... بازنبشتند. (تاریخ بیهقی ).
شاهی که تا دمید فلک صبح دولتش
روز مراد دشمن او شد نماز شام .
روز به نماز شام کشید. (سندبادنامه ص 183). تا نماز شام که پیل از گرسنگی فتور پذیرفت و به علف محتاج شد. (سندبادنامه ص 58).
چنان شدم که به انگشت می نمایندم
نماز شام که بر بام می روم چو هلال .
به دروازه ٔ کلاباد رسیدم نماز شام شده بود. (انیس الطالبین ص 159). و قرب پانزده هزار کس از نماز شام تا صباح به نهب و غارت مشغول بودند. (حبیب السیر ج 3 ص 155).
- نماز شب ؛ صلاةاللیل . نمازی است به هشت رکعت که وقت خواندن آن از آخر شب تا فجر است . (فرهنگ فارسی معین ) :
همان بر دل هر کسی بوده دوست
نماز شب و روزه آیین اوست .
علی الجمله همه رافضیان بودند پیشانی سیاه بکرده چنانکه اینها که نماز شب می کنیم . (کتاب النقض ص 387). رجوع به صلاة شود.
- نماز شفع ؛ دو رکعت نماز مستحب است که پس از هشت رکعت نماز شب خوانند.
- نماز شکسته ؛ نماز قصر. نماز مسافر. نماز سفر. رجوع به صلاة شود.
- نماز صبح ؛ صلوة صبح . نماز بامداد. نماز بام . دو رکعت نماز واجبی که پیش از طلوع آفتاب خوانند. دوگانه . رجوع به صلاة شود.
- نماز ظهر ؛ نماز پیشین . صلوةالاولی . چهار رکعت نماز واجبی که پس از اذان ظهر خوانند. رجوع به صلاة شود.
- نماز عشاء ؛ صلوة اخیره . عشاء اخیره . (یادداشت مؤلف ). نماز خفتن . چهار رکعت نماز واجبی که شب هنگام وپس از نماز مغرب خوانند. رجوع به صلاة شود.
- نماز عصر ؛ نماز پسین . صلوةالعصر. صلوةالوسطی . نماز دیگر. نماز وسطی . چهار رکعت نماز واجبی که هنگام عصر و بعد از نماز ظهر خوانند. رجوع به صلاة شود.
- نماز عید ؛ نمازی که در روز عید قربان یا روز عید فطر در نمازگاه و مصلی بیرون شهر خوانند :
غم از دل می زداید چون صباح عید رخسارت
نماز عید واجب می کند بر خلق دیدارت .
رجوع به صلاة عیدین شود.
- نماز عید فطر ؛ نماز فطر. نماز عید.
- نماز عید قربان ؛ نماز اضحی . نماز عید. رجوع به صلاة عیدین شود.
- نماز عیدین ؛ نماز عید قربان و فطر. رجوع به صلاة عیدین شود.
- نماز فُرادی ̍ ؛ نمازی که به تنهائی خوانند. مقابل نماز جماعت . رجوع به صلاة شود.
- نماز فطر ؛ نماز عید. رجوع به صلاة عیدین شود.
- نماز قصر ؛ نماز سفر. نماز مسافر. نماز شکسته . صلوةالقصر. نماز کوتاه . رجوع به صلاة شود.
- نماز قضا ؛ نمازی که به حساب به جای نماز فوت شده خوانند. رجوع به قضا کردن شود :
خط شد پدید و طاعت ما ناتمام ماند
لطفی نیاز ما چو نماز قضا نداشت .
- نماز کسوف ؛ نمازی که هنگام گرفتن خورشید خوانند. نماز آیات .
- نماز گرفتن ؛ صلاةالکسوف . (یادداشت مؤلف ). نماز آیات .
- نماز ماه گرفتن ؛ رجوع به نماز آیات شود.
- نماز مرده ؛ نماز میت :
نماز مرده کن بر حرص لیکن چون وضو سازی
که بی آبی است عالم را و در حیضند سکانش .
- نماز مسافر ؛ نماز قصر. نماز سفر.
- نماز مغرب ؛ نماز شام . صلاة مغرب . صلاة عشاء اولی . سه رکعت نماز واجبی که پس از غروب آفتاب خوانند. رجوع به صلاة و نیز رجوع به نماز شام شود.
- نماز میانین ؛ نماز ظهر : و دلیل ایشان این است که این نماز به میانه ٔ روز است برای آنش نماز میانین می خوانند. (تفسیر ابوالفتوح ، از فرهنگ فارسی معین ).
- نماز میت ؛ نماز مرده . نمازی که بر جنازه ٔ مرده گزارند پیش از به خاک سپردن ، و آن پنج تکبیر است [ به اعتقاد شیعه ٔ امامیه ]، پس از تکبیر اول شهادت به وحدانیت خدا و رسالت محمد، پس از تکبیر دوم صلوات بر پیغمبر و آل او، پس از تکبیر سوم دعا بر مؤمنین و مؤمنات ، پس از تکبیر چهارم دعا بر مرده ، آنگاه تکبیر پنجم را گویند و نماز تمام شود.
- نماز وحشت ؛ نماز خوف . رجوع به صلاة کسوف شود.
- نماز وتر . رجوع به وتر شود.
- به نماز آمدن ؛ خم شدن به نشانه ٔ تکریم و تعظیم . (یادداشت مؤلف ).
- در نماز آمدن ؛ سجده کردن . تعظیم کردن :
چو نزدیک رستم فراز آمدند
به پیشش همه در نماز آمدند.
کنیزان گلرخ فراز آمدند
همه پیش جم در نماز آمدند.
ندانم ابروی شوخت چگونه محرابی است
که گر ببیند زندیق در نماز آید.
|| پرستش . (غیاث اللغات ) (برهان قاطع). ادای طاعت . (برهان قاطع). طاعت و عبادت ایزدتعالی . (انجمن آرا). عبادت و عرض نیاز به سوی خدای عالمیان به طریقی که در شریعت پیمبران وارد شده . (ناظم الاطباء). نیاز. (جهانگیری ) :
چنین گفت امروز شاه از نماز
همانا نیاید به کاری فراز.
او بیان می کرد با ایشان به راز
سِرّ انگلیون و زنار و نماز.
|| صلوة. (السامی ). نوعی عبادت مخصوص اهل اسلام . (آنندراج ). عبادت مخصوص مسلمانان که به طور وجوب و در شبانه روز پنج بار ادا کنند. صلاة. (از فرهنگ فارسی معین ) :
عهد و میثاق خویش تازه کنیم
از سحرگاه تا به وقت نماز.
طاعت تو چون نماز است و هر آنکس کز نماز
سر بتابد بی شک او را کرد باید سنگسار.
میان دو نماز پیشین و دیگر به خانه ها بازشدند. (تاریخ بیهقی ص 361). مصلی نماز افکنده بودند نزدیک صدر از دیبای پیروزه . (تاریخ بیهقی ). رسم خطبه ٔ نماز را خطیب به جای آورد. (تاریخ بیهقی ص 293).
گفتم که نماز ازچه بر اطفال و مجانین
واجب نشود تا نشود عقل مخیر.
نماز را به حقیقت قضا توان کردن
قضای صحبت یاران نمی توان کردن .
با جود تو هست از دگران خواستن چیز
بر ساحل دجله چو نمازی به تیمم .
زو دید آن نماز که قائم بود الف
راکعبماند دال و تشهد نمود لام .
قنوت من به نماز و نیاز در این است
که عافِنا و قِنا شَرَّ ما قضیت َ لنا.
از پی سجده ٔ رخ تو چنان
عابدان در نماز می غلطم .
سائلی پرسید واعظ را به راز
موی عانه هست نقصان در نماز
گفت واعظ چون شود عانه دراز
بس کراهت باشد از وی در نماز
یا به نوره یا ستره بسترش
تا نمازت کامل آید خوب و خوش .
پیش نماز بگذرد سرو روان و گویدم
قبله ٔ اهل دل منم سهو نماز می کنی .
دیگر از آن جانبم نماز نباشد
گر تو اشارت کنی که قبله چنین است .
کلید در دوزخ است آن نماز
که در چشم مردم گزاری دراز.
در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد
حالتی رفت که محراب به فریاد آمد.
به راهش سر نهادیم و گذشتیم
نماز رهروان کوتاه باشد.
و رجوع به صلاة شود.
- پنج نماز ؛ نمازصبح و ظهر و عصر و مغرب و عشا :
هر پنج نماز چون کنی روی
سوی در کامران کعبه .
- نماز آدینه ؛ نماز جمعه . رجوع به صلاة شود.
- نماز آفتاب گرفتن ؛ نماز کسوف . رجوع به صلاة کسوف شود.
- نماز آیات ؛ نمازی که به هنگام وقوع زلزله یا گرفتن خورشید و ماه یا وزیدن طوفان سهمگین و دیگر حوادث رعب انگیز طبیعت خوانند، و دو رکعت است . رجوع به صلاة کسوف شود.
- نماز استخاره ؛ نمازی است به دو رکعت به نیت استخاره . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به صلاة استخاره شود.
- نماز استسقاء ؛ نماز باران . رجوع به صلاةالاستسقاء شود.
- نماز باران ؛ نمازی که هنگام خشک سالی در طلب باران خوانند. رجوع به صلاةالاستسقاء شود.
- نماز بام ؛ نماز بامداد. نماز صبح .
- || وقت نماز بامداد. پیش از سر زدن آفتاب . علی الصباح : دیگر روز دوشنبه نماز بام حصار بستند. (تاریخ سیستان ).
- نماز بامداد ؛ نماز صبح . نماز بام . دوگانه : امیر نماز بامداد بکرد و روی به شهر آورد. (تاریخ بیهقی ). تا وقت نماز بامداد هفت فرسنگ برانده بودند. (تاریخ بیهقی ص 357). و نماز بامداد را به حضرت خواجه ادا کردم . (انیس الطالبین ص 159).
- نماز پسین ؛ نماز عصر. رجوع به صلاة شود.
- نماز پیشین ؛ نماز ظهر. چهار رکعت نمازی که هنگام ظهر خوانند. صلوةالظهر. صلوة اولی : و نماز پیشین بکرد. (تاریخ بیهقی ص 117). و اتفاقاً هوا ابر بود، خواجه از من پرسیدند که وقت نماز پیشین شده است . به ادای فرض نماز پیشین مشغول بودند.(انیس الطالبین ص 85). رجوع به صلاة شود.
- || ظهر. دقایق ساعت نخستین بعد از ظهر. (سبک شناسی ) (از فرهنگ فارسی معین ). هنگام نماز ظهر. نیم روز :
به گونه ٔ شب روزی برآمد از سر کوه
که هیچ گونه بر او کارگر نگشت بصر
نماز پیشین انگشت خویش را بر دست
همی ندیدم و این از عجایب است و عبر.
بونصر قلم دیوان برداشت و نسخت کردن گرفت خویشتن ومرا پیش بنشاند تا بیاض کردمی و تا نماز پیشین در آن روز کار شد. (تاریخ بیهقی ص 143). از چاشتگاه تا نماز پیشین روزگار گرفت تا همگان بگذشتند. (تاریخ بیهقی ). نماز پیشین احمد دررسید و وی از نزدیکان و خاصگان سلطان مسعود بود. (تاریخ بیهقی ص 66). پس کیومرث برفت چون از نظر ایشان غایب شد نماز پیشین بود. (قصص الانبیاء ص 33). نام او را طلب نمائیم تا فردا نماز پیشین بیاید. (انیس الطالبین ص 139).
- نماز تسبیح . رجوع به صلاة تسبیح شود.
- نماز تهجد ؛ نماز شب . رجوع به صلاة شود.
- نماز جعفر طیار ؛ نمازی است چهاررکعتی با دوتشهد و دو سلام که گویند پیغامبر آن را به جعفر طیارآموخت . (از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به صلاة جعفر شود.
- نماز جماعت ؛ نمازی که دست جمعی خوانند و در آن به امام اقتدا کنند. مقابل نماز فُرادی ̍ :
به مجمعی که فتادی بساز با یاران
که در نماز جماعت شتاب بیکاراست .
- نماز جمعه ؛ نمازآدینه . نمازی که روز جمعه به جماعت گزارند.
- نماز چاشت ؛ صلاةالاوابین . صلاة ضحی . (فرهنگ فارسی معین ).رجوع به صلاة ضحی شود.
- نماز چاشتگاه ؛ نماز ضحی . (السامی ). نماز چاشت . رجوع به صلاة ضحی شود.
- نماز حاجت ؛ دو رکعت نمازی که به نیت برآورده شدن حاجتی خوانند.
- نماز حرب ؛ نماز خوف . نمازی که در میدان جنگ و از بیم دشمن شکسته خوانند. رجوع به صلاة خوف شود.
- نماز خسوف ؛ نماز آیات . نمازی که هنگام گرفتن ماه خوانند :
همیشه دیده ز مژگان کند نماز خسوف
که جسم خاکی من در میانه حایل شد.
- نماز خفتن ؛ صلوة عشاء و آخر. صلوة عتمه . (السامی ). نماز عشاء. چهار رکعت نمازی که بعد از نماز مغرب و هنگام خفتن خوانند : شبی نماز خفتن گزارده بودند و بر در مسجد ایستاده . (انیس الطالبین ص 87). بعد از ادای نماز شام و نماز خفتن بوی سیب به مشام من رسید. (انیس الطالبین ص 159).
- || هنگام نماز عشاء. پاسی از شب گذشته : و نماز خفتن آن پادشاه را به باغ فیروزی دفن کردند. (تاریخ بیهقی ). و نماز خفتن سوی تکین آباد رفتند. (تاریخ بیهقی ). رجوع به صلاة و نماز عشاء شود.
- نماز خوف ؛ نماز حرب . رجوع به صلاة خوف شود.
- نماز دگر ؛ نماز دیگر. نماز عصر :
به عید و نشره و آدینه و نماز دگر
به حق مهر زبان و سر خلیفه کتاب .
رجوع به نماز عصر و نماز دیگر شود.
- || موقع نماز عصر. پسین :
تا نباشد چو سپیده دم هنگام زوال
تا نباشد چو نماز دگری وقت سحر.
روزت به نماز دگر آمد به همه حال
شب زود درآیدچو نماز دگر آید.
هر نماز دگری بر افق از قوس قزح
درگهی بینی افراشته تا اوج زحل .
- نماز دیگر ؛ صلوةالوسطی . صلوة عصر. نماز عصر. چهار رکعت نمازی که پس از نماز ظهر خوانند : و نمازدیگر را صلوةالوسطی خوانند... چنان گفته اند که صلوةالوسطی نماز عصر بود. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). سلیمان به آفتاب نگرید آفتاب فروشده بود، نماز دیگر از وقت گذشته بود. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).
خدمت تو بر مسلمان چون نماز دیگر است
کز پس وی نهی باشد خلق را کردن نماز.
روزت صلای شام هم از بامداد زد
تو در نماز دیگر و پیشین چه مانده ای .
و نماز دیگر و شام بر من قضا شده بود. (انیس الطالبین ص 108). وضو ساختم و نماز دیگر و نماز شام را قضا کردم . (انیس الطالبین ص 209).
- || هنگام نماز عصر. پسین گاه . هنگام عصر. نزدیکی های غروب : یک روز نماز دیگر الیانوس در سراپرده ایستاده بود بر اسب با خاصگان خویش . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). پس پیمبر علیه السلام نماز دیگر علی و سعد وقاص ... را بر جمازه بفرستاد. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). روز یکشنبه بیست وششم شعبان به جوین نماز دیگر ناگاه خویشتن اندرانداخت و مردمان غافل بودند به خانه های خویش بازآمده . (تاریخ سیستان ). و نماز دیگر مؤدب چون بازگشتی نخست آن دو تن بازگشتندی . (تاریخ بیهقی ص 357). وپل را نگاه داشتند تا نزدیک نماز دیگر سخت نیک بکوشیدند. (تاریخ بیهقی ). نماز دیگر ملک زنگبار را به نان خوردن خواند. (مجمل التواریخ ).
بیچاره کسی که در فراقت
روزی به نماز دیگر آرد.
خواجه ٔ ما قدس اﷲ روحه در قصر عارفان بودند و روز نماز دیگر بود.(انیس الطالبین ص 179).
- نماز رغائب . رجوع به رغائب شود.
- نماز زلزله ؛ نماز آیات . رجوع به نماز خوف و صلاة کسوف شود.
- نماز سفر ؛ نماز قصر. نماز شکسته . نمازی که مسافر در راه سفر خواند در صورت اجتماع شرایط آن و آن به جای چهار رکعت دو رکعت است . رجوع به صلاة شود.
- نماز شام ؛ نماز مغرب . صلوة مغرب . صلوة عشاء اولی . سه رکعت نمازی که در اول شب پس از غروب آفتاب و پیش از نماز خفتن خوانند :
نماز شام را چندان که خواندند
که دشت از کشته شد با پشته هموار.
بعد از ادای نماز شام و نماز خفتن بوی سیب به مشام من رسید. (انیس الطالبین ص 159). رجوع به صلاة شود.
- || سر شب . اوایل غروب :
نماز شام ز بهر طلایه پیش برفت
محمد عربی با جماعت احرار.
در اول ماه جمادی الاَّخر به سال 499 در آسمان علامتی پدید آمد هر شبی نماز شام پدید آمدی تا نیم شب یا زیادت . (تاریخ سیستان ص 390). در وقت حاجب بکتکین او را به قلعه فرستاد تا نمازشام بماند. (تاریخ بیهقی ). و یارانم مطربان و قوالان بردیمی و آنجا چیزی خوردیمی و نماز شام بازگشتیمی . (تاریخ بیهقی ). و نماز شام فرمود سلطان تا جواب نامه ٔ حشم ... بازنبشتند. (تاریخ بیهقی ).
شاهی که تا دمید فلک صبح دولتش
روز مراد دشمن او شد نماز شام .
روز به نماز شام کشید. (سندبادنامه ص 183). تا نماز شام که پیل از گرسنگی فتور پذیرفت و به علف محتاج شد. (سندبادنامه ص 58).
چنان شدم که به انگشت می نمایندم
نماز شام که بر بام می روم چو هلال .
به دروازه ٔ کلاباد رسیدم نماز شام شده بود. (انیس الطالبین ص 159). و قرب پانزده هزار کس از نماز شام تا صباح به نهب و غارت مشغول بودند. (حبیب السیر ج 3 ص 155).
- نماز شب ؛ صلاةاللیل . نمازی است به هشت رکعت که وقت خواندن آن از آخر شب تا فجر است . (فرهنگ فارسی معین ) :
همان بر دل هر کسی بوده دوست
نماز شب و روزه آیین اوست .
علی الجمله همه رافضیان بودند پیشانی سیاه بکرده چنانکه اینها که نماز شب می کنیم . (کتاب النقض ص 387). رجوع به صلاة شود.
- نماز شفع ؛ دو رکعت نماز مستحب است که پس از هشت رکعت نماز شب خوانند.
- نماز شکسته ؛ نماز قصر. نماز مسافر. نماز سفر. رجوع به صلاة شود.
- نماز صبح ؛ صلوة صبح . نماز بامداد. نماز بام . دو رکعت نماز واجبی که پیش از طلوع آفتاب خوانند. دوگانه . رجوع به صلاة شود.
- نماز ظهر ؛ نماز پیشین . صلوةالاولی . چهار رکعت نماز واجبی که پس از اذان ظهر خوانند. رجوع به صلاة شود.
- نماز عشاء ؛ صلوة اخیره . عشاء اخیره . (یادداشت مؤلف ). نماز خفتن . چهار رکعت نماز واجبی که شب هنگام وپس از نماز مغرب خوانند. رجوع به صلاة شود.
- نماز عصر ؛ نماز پسین . صلوةالعصر. صلوةالوسطی . نماز دیگر. نماز وسطی . چهار رکعت نماز واجبی که هنگام عصر و بعد از نماز ظهر خوانند. رجوع به صلاة شود.
- نماز عید ؛ نمازی که در روز عید قربان یا روز عید فطر در نمازگاه و مصلی بیرون شهر خوانند :
غم از دل می زداید چون صباح عید رخسارت
نماز عید واجب می کند بر خلق دیدارت .
رجوع به صلاة عیدین شود.
- نماز عید فطر ؛ نماز فطر. نماز عید.
- نماز عید قربان ؛ نماز اضحی . نماز عید. رجوع به صلاة عیدین شود.
- نماز عیدین ؛ نماز عید قربان و فطر. رجوع به صلاة عیدین شود.
- نماز فُرادی ̍ ؛ نمازی که به تنهائی خوانند. مقابل نماز جماعت . رجوع به صلاة شود.
- نماز فطر ؛ نماز عید. رجوع به صلاة عیدین شود.
- نماز قصر ؛ نماز سفر. نماز مسافر. نماز شکسته . صلوةالقصر. نماز کوتاه . رجوع به صلاة شود.
- نماز قضا ؛ نمازی که به حساب به جای نماز فوت شده خوانند. رجوع به قضا کردن شود :
خط شد پدید و طاعت ما ناتمام ماند
لطفی نیاز ما چو نماز قضا نداشت .
- نماز کسوف ؛ نمازی که هنگام گرفتن خورشید خوانند. نماز آیات .
- نماز گرفتن ؛ صلاةالکسوف . (یادداشت مؤلف ). نماز آیات .
- نماز ماه گرفتن ؛ رجوع به نماز آیات شود.
- نماز مرده ؛ نماز میت :
نماز مرده کن بر حرص لیکن چون وضو سازی
که بی آبی است عالم را و در حیضند سکانش .
- نماز مسافر ؛ نماز قصر. نماز سفر.
- نماز مغرب ؛ نماز شام . صلاة مغرب . صلاة عشاء اولی . سه رکعت نماز واجبی که پس از غروب آفتاب خوانند. رجوع به صلاة و نیز رجوع به نماز شام شود.
- نماز میانین ؛ نماز ظهر : و دلیل ایشان این است که این نماز به میانه ٔ روز است برای آنش نماز میانین می خوانند. (تفسیر ابوالفتوح ، از فرهنگ فارسی معین ).
- نماز میت ؛ نماز مرده . نمازی که بر جنازه ٔ مرده گزارند پیش از به خاک سپردن ، و آن پنج تکبیر است [ به اعتقاد شیعه ٔ امامیه ]، پس از تکبیر اول شهادت به وحدانیت خدا و رسالت محمد، پس از تکبیر دوم صلوات بر پیغمبر و آل او، پس از تکبیر سوم دعا بر مؤمنین و مؤمنات ، پس از تکبیر چهارم دعا بر مرده ، آنگاه تکبیر پنجم را گویند و نماز تمام شود.
- نماز وحشت ؛ نماز خوف . رجوع به صلاة کسوف شود.
- نماز وتر . رجوع به وتر شود.