ترجمه مقاله

نفقه

لغت‌نامه دهخدا

نفقه . [ ن َ ف َ ق َ / ق ِ ] (از ع ، اِ) نفقة. هزینه . جرا. خرج . اخراجات . خرج هر روزه . (ناظم الاطباء).خرجی . خرج . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نفقة شود : تا هر نفقه و مؤونت که بدان حاجت افتد تکفل کنی . (کلیله و دمنه ). مصلحت آن بینم که چنین کسان را وجه کفاف به تفاریق مجری دارند تا در نفقه اسراف نکنند. (گلستان سعدی ). || خوراک . خورش . خورد. مقابل کسوة به معنی پوشاک . (یادداشت مؤلف ) : گرمائی سخت و تنگی نفقه و علف نایافت و ستوران لاغر و مردم روزه . (تاریخ بیهقی ص 630). || آنچه به عیال و اطفال خورش دهند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). روزمره ای که برای زن و فرزند و اهل و عیال مقرر کنند. (ناظم الاطباء). || در فقه ، مالی که برای ادامه ٔ زندگی بر حسب حال اشخاص لازم است و آن عبارت است از خرج خوراک یا خوراک و پوشاک یا خوراک و پوشاک و مسکن . موجبات ادای نفقه عبارت است از زوجیت ، قرابت ، مالکیت . رجوع به کتب فقهی و نیز رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود.
ترجمه مقاله