ترجمه مقاله

نعم

لغت‌نامه دهخدا

نعم . [ ن ِ ع َ ] (ع اِ) ج ِ نعمة. (از منتهی الارب ). نعمت ها :
داد برخسرو است فضل بر شهریار
جود بر شاه شرق بخشش مال و نعم .

منوچهری .


آن است بی زوال سرای ما
والا وخوب و پرنعم و آلا.

ناصرخسرو.


سوابق نعم خداوندی ملازم روزگار بندگان است . (گلستان سعدی ).
همیشه در کرمش بوده ایم و در نعمش
زآستان مربی کجا روند اطفال .

سعدی .


شبی در جوانی و طیب نعم
جوانان نشستیم چندی بهم .

سعدی .


جواب سائلان از وی نعم باشد نعم درپی
بجز وقت تشهد در کلامش کس نیابد لا.

سلمان ساوجی .


رجوع به نعمت و نعمة شود.
ترجمه مقاله