ترجمه مقاله

مولیدن

لغت‌نامه دهخدا

مولیدن . [ دَ ] (مص ) درنگ کردن و تأخیر نمودن . (یادداشت مؤلف ) (آنندراج ) (برهان ). دیری کردن و درنگی کردن . (از ناظم الاطباء) :
گریزان ز باد اندرآمدبه آب
به آید ز مولیدن اندر شتاب .

فردوسی .


بمولیم تا آن سپاه گران
بیایند و گردان و جنگاوران .

فردوسی .


نمولیم تا نزد خسرو شوند
به درگاه او لشکری نو شوند .

فردوسی .


- فرومولیدن ؛ درنگ کردن :
خیره با خویشتن همی کولد
چون ببیند رهی فرومولد.

مسعودسعد.


|| شک کردن و تردید نمودن . || تأمل نمودن و تأنی کردن . || سست و ناتوان شدن و درمانده و عاجز گشتن . || نفرت و کراهت داشتن . (ناظم الاطباء). || خزیدن و لغزیدن . (برهان ) (آنندراج ) (یادداشت مؤلف ). لغزیدن . || سلاح پوشیدن . || خویشتن را زینت کردن و آرایش نمودن . || نالیدن و گریستن . (ناظم الاطباء). || بازگردیدن . || بازگردانیدن . (ناظم الاطباء) (برهان ) (آنندراج ).
ترجمه مقاله