ترجمه مقاله

مستنیر

لغت‌نامه دهخدا

مستنیر. [ م ُ ت َ ] (ع ص ) طلب روشنی کننده و نورجوینده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نورطلب . نورگیر. مقابل منیر. موجودات از نظر شیخ اشراق یا منیر هستند که خود منور غیر و متنور بالذات می باشند، و یا مستنیرند که از منیر بالذات کسب نور کننداعم از نور حقیقی که وجود و کمال باشد و یا نور مجازی ، چنانکه ماه از آفتاب نور مجازی گیرد و انوار طولیه و عرضیه از نورالانوار نور حقیقی گیرند. (از فرهنگ علوم عقلی ). || در اصطلاح فیزیکی ، جسمی را گویند که تا در معرض تابش نور از منبعی واقع نشود قابل رؤیت نباشد. || نورانی :
گردنده و رونده به فرمان حکم اوست
گردون مستدیر و مه و مهر مستنیر.

سوزنی .


آفتاب رنگ چهره ٔ ضمیر او را ثنا کرد جرم او شفاف و مستنیر از آن شد. (سندبادنامه ص 12).
کانچه می گوید رسول مستنیر
مر مرا هست آن حقیقت در ضمیر.

مولوی (مثنوی ).


|| روشن . (از منتهی الارب ). روشن شونده . (از اقرب الموارد). || غلبه کننده و ظفریابنده . (از اقرب الموارد). و رجوع به استنارة شود.
ترجمه مقاله