سوداگر
لغتنامه دهخدا
سوداگر. [ س َ / سُو گ َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) تاجر. (آنندراج ). آنکه معاوضه کند :
بر دکان بودی نگهبان دکان
نکته گفتی با همه سوداگران .
سوداگران هر بلاد و دیار نفایس اقمشه وامتعه جزایر و ... (حبیب السیر).
- امثال :
سوداگر پنیر در شیشه میخورد .
سوداگر دزد مال خود است .
بر دکان بودی نگهبان دکان
نکته گفتی با همه سوداگران .
سوداگران هر بلاد و دیار نفایس اقمشه وامتعه جزایر و ... (حبیب السیر).
- امثال :
سوداگر پنیر در شیشه میخورد .
سوداگر دزد مال خود است .