سنگلاخ
لغتنامه دهخدا
سنگلاخ . [ س َ ] (اِ مرکب ) سنگستان که جا و مکان سنگ باشد چه لاخ به معنی مکان آمده است همچو دیولاخ که جا و مقام دیو را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (غیاث ). زمین سنگستان . (لغت فرس اسدی ) (شرفنامه ٔ منیری ) :
صحرای سنگروی و که سنگلاخ را
از سم آهوان و گوزنان شیار کرد.
چو زآن بگذری سنگلاخ است و دشت
که آهو بر آن برنیارد گذشت .
بر سنگلاخ و دشت فرودآمدی خجل
اندر میان خاره و اندر میان خار.
زمینی همه روی او سنگلاخ
بدیدن درشت و به پهنا فراخ .
زمینی زراغنگ و راه درازش
همه سنگلاخ و همه شوره یکسر.
هر کجا سنگلاخ و یا خارستانی باشد لشکرگاه ما آنجا میباشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 594).
غافل مشو که مرکب مردان مرد را
در سنگلاخ بادیه پی ها بریده اند.
برون برد شه رخت از آن سنگلاخ
عمارتگهی دید و جایی فراخ .
بچشمی کآمده بر سنگلاخش
شکوفه وار کرده شاخ شاخش .
دلم را منزلی پیش است و واپس ماندگان از پس
که راهش سنگلاخ است و سم افکنده ست پالانی .
رهت سنگلاخ است خاقانیا
خرت سم فکنده ست و با رنج بار.
صبر در صحرای خشک سنگلاخ
احمقی باشد جهان حق فراخ .
در میان سنگلاخ بی گیاه
روز تا شب بی نوا و بی پناه .
چو بیرون شد از کاروان یک دو میل
به پیش آمدش سنگلاخی فهیل .
مزن هر دم قدم در سنگلاخی
ز شاخی هر زمان منشین بشاخی .
|| خانه از سنگ کرده :
من اندر نهان زین جهان فراخ
برآورده کردم یکی سنگلاخ .
|| سنگ سخت . (آنندراج از لطائف اللغات ).
صحرای سنگروی و که سنگلاخ را
از سم آهوان و گوزنان شیار کرد.
چو زآن بگذری سنگلاخ است و دشت
که آهو بر آن برنیارد گذشت .
بر سنگلاخ و دشت فرودآمدی خجل
اندر میان خاره و اندر میان خار.
زمینی همه روی او سنگلاخ
بدیدن درشت و به پهنا فراخ .
زمینی زراغنگ و راه درازش
همه سنگلاخ و همه شوره یکسر.
هر کجا سنگلاخ و یا خارستانی باشد لشکرگاه ما آنجا میباشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 594).
غافل مشو که مرکب مردان مرد را
در سنگلاخ بادیه پی ها بریده اند.
برون برد شه رخت از آن سنگلاخ
عمارتگهی دید و جایی فراخ .
بچشمی کآمده بر سنگلاخش
شکوفه وار کرده شاخ شاخش .
دلم را منزلی پیش است و واپس ماندگان از پس
که راهش سنگلاخ است و سم افکنده ست پالانی .
رهت سنگلاخ است خاقانیا
خرت سم فکنده ست و با رنج بار.
صبر در صحرای خشک سنگلاخ
احمقی باشد جهان حق فراخ .
در میان سنگلاخ بی گیاه
روز تا شب بی نوا و بی پناه .
چو بیرون شد از کاروان یک دو میل
به پیش آمدش سنگلاخی فهیل .
مزن هر دم قدم در سنگلاخی
ز شاخی هر زمان منشین بشاخی .
|| خانه از سنگ کرده :
من اندر نهان زین جهان فراخ
برآورده کردم یکی سنگلاخ .
|| سنگ سخت . (آنندراج از لطائف اللغات ).