ترجمه مقاله

رشد

لغت‌نامه دهخدا

رشد. [ رَ ش َ ] (ع اِ) راه راست . (دهار) (منتهی الارب ) :
هر ضریری کز مسیحی سر کند
او جهودانه بماند از رشد.

مولوی .


|| (اِمص ) اصابه ٔ حق .اصلاح . (یادداشت مؤلف ). || راه برداری . براهی . برهی . رستگاری . (یادداشت مؤلف ). نجات . نجاح :
که نگردد سنت ما از رشد
نیک نیکی را بود بد راست بد.

مولوی .


ور نباشد طفل را گوش رشد
گفت ِ مادر نشنود گنگی شود.

مولوی .


- رَشَد داشتن ؛ رستگار بودن . در رستگاری و نجات بودن . (یادداشت مؤلف ) :
چون ز مرده زنده بیرون می کشد
هرکه مرده گشت اودارد رشد.

مولوی .


- رَشَد یافتن ؛ رستگاری یافتن . نجات پیدا کردن . (یادداشت مؤلف ) :
هرکه او چل گام کوری را کشد
گشت آمرزیده و یا بد رشد.

مولوی .


- راه رَشَد ؛ راه رُشْد. راه رستگاری :
این بدانسو آن بدینسو می کشد
هر کسی گوید منم راه رشد.

مولوی .


ترجمه مقاله