ترجمه مقاله

بیذق

لغت‌نامه دهخدا

بیذق . [ ب َ ذَ ] (معرب ، اِ) در فارسی بیذه . ج ، بیاذق . بمعنی سرباز پیاده ، و عرب بدان تکلم نموده است :
منعتک میراث الملوک و تاجهم
و انت لدرعی بیذق فی البیاذق .

فرزدق .


ای آخذ سلاح الملوک و انت راجل تعدو بین یدی . (از المعرب جوالیقی ص 82، 83). احمد محدث شاکر مصحح المعرب در پاورقی همین کلمه نویسد: بیذق ج ، بیاذقه مردان جنگی پیاده و در لسان العرب چنین نویسد این کلمه در اصل فارسی و معرب شده است و وجه تسمیه بدان سبب است که این مردان در حرکت جلدو چابک اند و آنچه حرکت آنان را سنگین گرداند با خودندارند و از همین ماده است کلمه ٔ عامیانه ٔ «بیاده » در اصطلاح نظامی . علامه دکتر احمدبک عیسی در محکم ص 43 چنین نویسد، پیاده کلمه ای فارسی است یعنی آنکه بر پایش راه رود و کلمه ٔ بیذق و بیاذق و بیذه در این ماده همه با ذال آمده است و در بعضی نسخه ها با دال نوشته شده اما صحیح همان ذال است همچنانکه فرهنگهای عربی و ابن درید در جمهره با ذال ذکر کرده اند و گوید: فاما هذا الذی یسمی البیذق فلیس بعربی . البیاذقة، الرجالة و منه بیذق الشطرنج و اللفظة فارسیة معربة سموا بذلک لخفة حرکتهم و انهم لیس معهم مایثقلهم . (لسان العرب ماده ٔ بذق ). پیاده . ج ، بیاذق . || پیاده ٔ شطرنج . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (دهار). پیاده ٔشطرنج و آن معرب پیاده است . (از مدار و رساله ٔ معربات و بهار عجم ). و حالا آن پیاده را گویند که بمنتهای خانه های شطرنج رسد لیکن محققین شطرنج آن دو پیاده را نامند که روبروی شاه و فرزین نهند عام (اعم ) از اینکه بمنتهای خانه ها رسد یا نرسد. (غیاث ) (از آنندراج ). || راهنما در سفر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (معرب پیاده ). راهنما در سفر. دلیل راه . بیذق . (یادداشت مؤلف ). رجوع به بیدق شود. || فرمانده . || غوش . || باز شکاری . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله