ترجمه مقاله

بازگونه

لغت‌نامه دهخدا

بازگونه . [ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) معکوس . (شعوری ). مقلوب . مایل به تحت . (ناظم الاطباء). بر وزن و معنی واژگونه . باشگونه . (آنندراج ). برعکس . برخلاف میل و رضا :
بازگونه است جمله کار جهان
تا بحدی که ماورای حدست .

بدرالدین چاچی (از آنندراج ).


|| منحوس . (ناظم الاطباء). شوم . نحس . (فرهنگ شعوری ).
بازگونه دشمنانش را ز بیم کلک تو
موی گردد بازگونه بر بدن دندان مار.

فرخی (از فرهنگ شعوری ).


|| بازگونه شدن ؛ انعکاس . استحاله .
ترجمه مقاله