افدم
لغتنامه دهخدا
افدم .[ اَ دُ ] (اِ) آخر. انجام . فرجام . عاقبت . آفدم . (یادداشت بخط مؤلف ). و رجوع به آفدم شود :
چه بایدت کردن کنون به افدم
مگر خانه روبی چو روبه بدم .
گرچه هر روز اندکی برداردش
بافدم روزی بپایان آردش .
چه بایدت کردن کنون به افدم
مگر خانه روبی چو روبه بدم .
گرچه هر روز اندکی برداردش
بافدم روزی بپایان آردش .