آرامگاه
لغتنامه دهخدا
آرامگاه . (اِ مرکب ) وَطن . (محمودبن عمر ربنجنی ). موطن . مسکن . جای . جایگاه :
مگر کو بماند به نزدیک شاه
کند کشور و بومت آرامگاه .
که ما را دل از بوم و آرامگاه
چگونه بود شاد بی روی شاه ؟
بسازم بر این بوم آرامگاه
بمهر و وفای تو ای نیکخواه .
همه کوهشان بود آرامگاه
چنین بود آئین هوشنگ شاه .
ترا گنگ دژ باشد آرامگاه
نبیند مرا نیز شهر و سپاه .
پسران موردبن سام واﷲ اعلم هم بر این شکل زمین مکران و کرمان به نام ایشان خوانند و آرام گاه بدین کشورها ساختند. (مجمل التواریخ ).
|| مقر. مستقر :
که ایدر ترا باشد آرامگاه
هم ایدر سپاه و هم ایدر کلاه .
خود آگاه نی خسرو از این گزند
نشسته به آرامگاه ارجمند.
|| محل آسایش . جای آمن . مأمن . آرامگه :
زمینی زراغن بسختی چو سنگ
نه آرامگاه و نه آب و گیاه .
ترا تا نسازم سلیح و سپاه
نجویم خور و خواب و آرامگاه .
همی راند یک ماه خود با سپاه
ندیدند از ایشان کس آرامگاه .
کنی خانه تا زنده ای سال و ماه
وز آن پس کیت باشد آرامگاه ؟
گر از فتنه آید کسی در پناه
ندارد جز این کشور آرامگاه .
|| خانه . منزل . خفتنگاه :
چنین تا شب تیره سر برکشید...
چو رفتند هر کس به آرامگاه
پراندیشگان جان شاه و سپاه .
فراز آوریدند بیمر سپاه
ز شادی بریدند و آرامگاه .
|| آبادی . آبادانی :
بپرسید از آن سر شبان ، راه شاه
کز ایدر کجا یابم آرامگاه
چنین داد پاسخ که آبادجای
نیابی مگر باشدت رهنمای
ازیدر کنون چار فرسنگ راه
چو رفتی پدید آید آرامگاه
وز آن سوی پیوسته شد ده بده
بهر دِه یکی نامبردار مِه .
|| مِهاد. (مجمل اللغه ). مهد. دارالقرار. || سکن . (ربنجنی ). آرامگه . قرار. قرارگاه . محل آرامش :
...که چون رفت و آرامگاهش کجاست
نهان گشت از ایدر پناهش کجاست ؟
|| قبر. گور. مرقد. مدفن . دَخمه .
- آرامگاه شیر ؛ عرین . کنام .
مگر کو بماند به نزدیک شاه
کند کشور و بومت آرامگاه .
که ما را دل از بوم و آرامگاه
چگونه بود شاد بی روی شاه ؟
بسازم بر این بوم آرامگاه
بمهر و وفای تو ای نیکخواه .
همه کوهشان بود آرامگاه
چنین بود آئین هوشنگ شاه .
ترا گنگ دژ باشد آرامگاه
نبیند مرا نیز شهر و سپاه .
پسران موردبن سام واﷲ اعلم هم بر این شکل زمین مکران و کرمان به نام ایشان خوانند و آرام گاه بدین کشورها ساختند. (مجمل التواریخ ).
|| مقر. مستقر :
که ایدر ترا باشد آرامگاه
هم ایدر سپاه و هم ایدر کلاه .
خود آگاه نی خسرو از این گزند
نشسته به آرامگاه ارجمند.
|| محل آسایش . جای آمن . مأمن . آرامگه :
زمینی زراغن بسختی چو سنگ
نه آرامگاه و نه آب و گیاه .
ترا تا نسازم سلیح و سپاه
نجویم خور و خواب و آرامگاه .
همی راند یک ماه خود با سپاه
ندیدند از ایشان کس آرامگاه .
کنی خانه تا زنده ای سال و ماه
وز آن پس کیت باشد آرامگاه ؟
گر از فتنه آید کسی در پناه
ندارد جز این کشور آرامگاه .
|| خانه . منزل . خفتنگاه :
چنین تا شب تیره سر برکشید...
چو رفتند هر کس به آرامگاه
پراندیشگان جان شاه و سپاه .
فراز آوریدند بیمر سپاه
ز شادی بریدند و آرامگاه .
|| آبادی . آبادانی :
بپرسید از آن سر شبان ، راه شاه
کز ایدر کجا یابم آرامگاه
چنین داد پاسخ که آبادجای
نیابی مگر باشدت رهنمای
ازیدر کنون چار فرسنگ راه
چو رفتی پدید آید آرامگاه
وز آن سوی پیوسته شد ده بده
بهر دِه یکی نامبردار مِه .
|| مِهاد. (مجمل اللغه ). مهد. دارالقرار. || سکن . (ربنجنی ). آرامگه . قرار. قرارگاه . محل آرامش :
...که چون رفت و آرامگاهش کجاست
نهان گشت از ایدر پناهش کجاست ؟
|| قبر. گور. مرقد. مدفن . دَخمه .
- آرامگاه شیر ؛ عرین . کنام .