ترجمه مقاله

گواه

فرهنگ فارسی عمید

۱. آگاه.
۲. شاهد.
⟨ گواه آوردن: (مصدر متعدی)
۱. شاهد آوردن.
۲. دلیل و حجت آوردن.
⟨ گواه خواستن: (مصدر متعدی) شاهد خواستن.
⟨ گواه داشتن: (مصدر لازم) [قدیمی]
۱. شاهد داشتن.
۲. دلیل و مدرک داشتن.
⟨ گواه طلبیدن: (مصدر متعدی) = ⟨ گواه خواستن
⟨ گواه کردن: (مصدر متعدی) [قدیمی] شاهد قرار دادن؛ گواه گردانیدن.
⟨ گواه گردانیدن: (مصدر متعدی) = ⟨ گواه آوردن
⟨ گواه گرفتن: (مصدر متعدی) کسی را شاهد قرار دادن.
ترجمه مقاله