26 فرهنگ

کوب

/kub/

فرهنگ فارسی عمید / قربان‌زاده

۱. = کوبیدن
۲. کوبنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آهن‌کوب، برنج‌کوب، پایکوب.
۳. کوبیده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): سرکوب، طلاکوب.
۴. (اسم مصدر) [قدیمی] آسیب؛ صدمه.
⟨ کوب خوردن: (مصدر لازم) [قدیمی] صدمه خوردن؛ آسیب خوردن؛ کوفته شدن.