چاش
/čāš/فرهنگ فارسی عمید / قربانزاده
۱. غلۀ پاککرده.
۲. انبار غلۀ پاککرده: ◻︎ بیسبب مر بحر را بشکافتند / بیزراعت چاش گندم یافتند (مولوی: ۴۳۳)، ◻︎ میکشد آن دانه را با حرص و بیم / که نمیبیند چنان چاش کریم (مولوی: ۸۷۹).
۲. انبار غلۀ پاککرده: ◻︎ بیسبب مر بحر را بشکافتند / بیزراعت چاش گندم یافتند (مولوی: ۴۳۳)، ◻︎ میکشد آن دانه را با حرص و بیم / که نمیبیند چنان چاش کریم (مولوی: ۸۷۹).