ترجمه مقاله

پایندان

فرهنگ فارسی عمید

۱. ضامن؛ کفیل؛ پذیرفتار: ◻︎ دی همی گفتی که پایندان شدم / که بُوَدتان فتح و نصرت دم‌به‌دم (مولوی: ۴۹۳).
۲. میانجی؛ پایندا.
۳. (اسم) پایین مجلس: ◻︎ ماه را در محفل خورشید من / جای اندر صفّ پایندان بُوَد (منجیک: شاعران بی‌دیوان: ۲۲۵).
۴. کفش‌کن؛ درگاه خانه.
ترجمه مقاله