غش
/qa(e)š/فرهنگ فارسی عمید / قربانزاده
۱. عمل آمیختن چیزی بیارزش با چیزی باارزش؛ تقلب.
۲. (اسم) [قدیمی] مادهای بدلی که در چیزی گرانبها داخل شده باشد؛ ناخالصی.
۳. [قدیمی، مجاز] تزویر؛ ریا؛ دورنگی: ◻︎ خوش بُوَد گر محک تجربه آید به میان/ تا سیهروی شود هرکه در او غش باشد (حافظ: ۳۲۶).
〈 غلوغش: [قدیمی، مجاز] = غَش qa(e)š
۲. (اسم) [قدیمی] مادهای بدلی که در چیزی گرانبها داخل شده باشد؛ ناخالصی.
۳. [قدیمی، مجاز] تزویر؛ ریا؛ دورنگی: ◻︎ خوش بُوَد گر محک تجربه آید به میان/ تا سیهروی شود هرکه در او غش باشد (حافظ: ۳۲۶).
〈 غلوغش: [قدیمی، مجاز] = غَش qa(e)š