ترجمه مقاله

عارض

فرهنگ فارسی عمید

۱. عرض‌کننده؛ عریضه‌دهنده؛ شاکی.
۲. (اسم) رویداد؛ پیشامد؛ حادثه.
۳. (صفت) (فلسفه) ویژگی آنچه پیدا می‌شود و می‌گذرد و ثابت نیست.
۴. (اسم) [قدیمی] فرماندهِ لشکر.
۵. (اسم) [قدیمی] رخسار؛ چهره؛ روی.
⟨ عارض شدن: (مصدر لازم)
۱. روی دادن؛ رخ دادن.
۲. به قاضی یا دادگاه تظلم کردن؛ شکایت کردن؛ متظلم شدن؛ دادخوهی کردن.
ترجمه مقاله