26 فرهنگ

سگالیدن

/segālidan/

فرهنگ فارسی عمید / قربان‌زاده

۱. اندیشیدن؛ فکر کردن: ◻︎ کدام چاره سگالم که با تو درگیرد / کجا روم که دل من دل از تو برگیرد (سعدی۲: ۳۹۸)، ◻︎ کس بند خدایی به سگالش نگشاید / با بند خدایی ره بیهوده بمسگال (ناصرخسرو: ۲۵۵).
۲. پنداشتن.
۳. رای زدن.