سلطان
/soltān/فرهنگ فارسی عمید / قربانزاده
۱. فرمانروا؛ پادشاه.
۲. حجت؛ برهان.
۳. (اسم مصدر) قدرت؛ تسلط.
۴. [قدیمی] در دورۀ صفویه، فرماندهِ قشون.
۵. [قدیمی] در دورۀ قاجار، صاحبمنصبی که عدهای سرباز به فرمان او بودند.
۲. حجت؛ برهان.
۳. (اسم مصدر) قدرت؛ تسلط.
۴. [قدیمی] در دورۀ صفویه، فرماندهِ قشون.
۵. [قدیمی] در دورۀ قاجار، صاحبمنصبی که عدهای سرباز به فرمان او بودند.