سلسله
/selsele/فرهنگ فارسی عمید / قربانزاده
۱. حلقههای فلزی بههمپیوسته؛ زنجیر.
۲. [مجاز] پادشاهانی از یک خاندان که یکی پس از دیگری پادشاهی کنند: سلسلهٴ هخامنشی، سلسلهٴ اشکانی، سلسلهٴ ساسانی.
۳. (تصوف) هریک از فرقههای صوفیه که انتساب به یکی از مشایخ داشته باشند: سلسلهٴ ذهبیه، سلسلهٴ نعمةاللهیه، سلسلهٴ نقشبندیه.
〈 سلسله جنباندن: [قدیمی، مجاز]
۱. به حرکت درآوردن سلسله؛ تکان دادن زنجیر.
۲. به حرکت درآوردن و وادار ساختن گروهی به کاری.
۲. [مجاز] پادشاهانی از یک خاندان که یکی پس از دیگری پادشاهی کنند: سلسلهٴ هخامنشی، سلسلهٴ اشکانی، سلسلهٴ ساسانی.
۳. (تصوف) هریک از فرقههای صوفیه که انتساب به یکی از مشایخ داشته باشند: سلسلهٴ ذهبیه، سلسلهٴ نعمةاللهیه، سلسلهٴ نقشبندیه.
〈 سلسله جنباندن: [قدیمی، مجاز]
۱. به حرکت درآوردن سلسله؛ تکان دادن زنجیر.
۲. به حرکت درآوردن و وادار ساختن گروهی به کاری.