زوال
/zavāl/فرهنگ فارسی عمید / قربانزاده
۱. نیست شدن؛ زدوده شدن؛ از بین رفتن.
۲. [قدیمی] دور شدن.
۳. [قدیمی، مجاز] مایل گشتن خورشید از میانۀ آسمان بهسوی مغرب.
۴. (اسم) [قدیمی، مجاز] هنگام ظهر که آفتاب از بلندی رو به انحطاط میگذارد.
〈 زوال پذیرفتن: (مصدر لازم) [عربی. فارسی] نیست شدن؛ فانی شدن.
۲. [قدیمی] دور شدن.
۳. [قدیمی، مجاز] مایل گشتن خورشید از میانۀ آسمان بهسوی مغرب.
۴. (اسم) [قدیمی، مجاز] هنگام ظهر که آفتاب از بلندی رو به انحطاط میگذارد.
〈 زوال پذیرفتن: (مصدر لازم) [عربی. فارسی] نیست شدن؛ فانی شدن.