زفت/zaft/فرهنگ فارسی عمید / قربانزادهدرشت؛ فربه؛ ستبر؛ هنگفت: ◻︎ چنان خار در گل ندیدم که رفت / که پیکان او در سپرهای زفت (سعدی۱: ۱۳۷ حاشیه).