روا
/ravā/فرهنگ فارسی عمید / قربانزاده
۱. جایز.
۲. شایسته؛ سزاوار: ◻︎ نه در هر سخن بحث کردن رواست / خطا بر بزرگان گرفتن خطاست (سعدی: ۱۴۵).
۳. (فقه) آنچه شرع عمل به آنرا جایز دانسته؛ مباح؛ حلال.
۴. [قدیمی] پررونق؛ رایج: ◻︎ ضعف و کساد بیش نترساندم کزاو / بازوی من قوی شد و بازار من روا (مسعودسعد: ۳۲).
۵. [قدیمی] رونده.
۶. [قدیمی] برآورده؛ بهدستآوردهشده.
〈 روا بودن: (مصدر لازم)
۱. جایز بودن.
۲. سزاوار بودن.
۳. [قدیمی] حلال بودن.
〈 روا داشتن: (مصدر متعدی)
۱. جایز دانستن.
۲. [قدیمی] حلال داشتن.
〈 روا دانستن: (مصدر متعدی)
۱. جایز شمردن.
۲. [قدیمی] حلال دانستن.
〈 روا شدن: (مصدر لازم)
۱. جایز شدن.
۲. برآمدن حاجت.
۳. [قدیمی] رواج یافتن.
۴. [قدیمی] حلال شدن.
۲. شایسته؛ سزاوار: ◻︎ نه در هر سخن بحث کردن رواست / خطا بر بزرگان گرفتن خطاست (سعدی: ۱۴۵).
۳. (فقه) آنچه شرع عمل به آنرا جایز دانسته؛ مباح؛ حلال.
۴. [قدیمی] پررونق؛ رایج: ◻︎ ضعف و کساد بیش نترساندم کزاو / بازوی من قوی شد و بازار من روا (مسعودسعد: ۳۲).
۵. [قدیمی] رونده.
۶. [قدیمی] برآورده؛ بهدستآوردهشده.
〈 روا بودن: (مصدر لازم)
۱. جایز بودن.
۲. سزاوار بودن.
۳. [قدیمی] حلال بودن.
〈 روا داشتن: (مصدر متعدی)
۱. جایز دانستن.
۲. [قدیمی] حلال داشتن.
〈 روا دانستن: (مصدر متعدی)
۱. جایز شمردن.
۲. [قدیمی] حلال دانستن.
〈 روا شدن: (مصدر لازم)
۱. جایز شدن.
۲. برآمدن حاجت.
۳. [قدیمی] رواج یافتن.
۴. [قدیمی] حلال شدن.