رهی
/rahi/فرهنگ فارسی عمید / قربانزاده
۱. رونده؛ راهافتاده؛ رهرو.
۲. مسافر.
۳. غلام؛ بنده؛ چاکر: ◻︎ کمند از رهی بستد و داد خم / بینداخت خوار و نزد هیچ دم (فردوسی: ۱/۲۰۰).
۲. مسافر.
۳. غلام؛ بنده؛ چاکر: ◻︎ کمند از رهی بستد و داد خم / بینداخت خوار و نزد هیچ دم (فردوسی: ۱/۲۰۰).