26 فرهنگ

رهی

/rahi/

فرهنگ فارسی عمید / قربان‌زاده

۱. رونده؛ راه‌افتاده؛ رهرو.
۲. مسافر.
۳. غلام؛ بنده؛ چاکر: ◻︎ کمند از رهی بستد و داد خم / بینداخت خوار و نزد هیچ دم (فردوسی: ۱/۲۰۰).