26 فرهنگ

رصد

/rasad/

فرهنگ فارسی عمید / قربان‌زاده

۱. (نجوم) = ⟨ رصد کردن
۲. نظر دوختن به چیزی و مراقب آن بودن؛ زیر نظر قرار دادن.
۳. (اسم) [قدیمی] محل دریافت عوارض در جاده‌ها.
۴. (اسم) [قدیمی] عوارض جاده؛ راهداری.
۵. (اسم) [قدیمی] = رصدخانه
۶. (اسم) [قدیمی] مراقب؛ نگهبان.
⟨ رصد بستن: (مصدر لازم، مصدر متعدی) (نجوم) [قدیمی] = ⟨ رصد کردن
⟨ رصد راندن: (مصدر لازم، مصدر متعدی) (نجوم) [قدیمی] = ⟨ رصد کردن
⟨ رصد کردن: (مصدر لازم، مصدر متعدی) (نجوم) ضبط و تعیین حساب حرکات و درجات ستارگان و اجرام نجومی در رصدخانه.