ترجمه مقاله

رد

فرهنگ فارسی عمید

۱. قبول نکردن؛ نپذیرفتن.
۲. بازگرداندن؛ بازدادن.
۳. انکار کردن چیزی با دلیل و برهان.
۴. (اسم) نشان؛ اثر.
۵. (صفت) مخالف؛ منفی: جواب رد.
۶. غیرقابل‌قبول؛ مردود: این نظریه رد است.
۷. [عامیانه] قبول نشده در امتحان و مانند آن.
⟨ رد پا: نشان و اثر پا بر روی زمین.
⟨ رد زدن: (مصدر متعدی) رد جستن؛ نشان و اثر کسی یا چیزی را جستجو کردن.
⟨ رد شدن: (مصدر لازم)
۱. گذشتن؛ عبور کردن.
۲. پذیرفته نشدن.
۳. رفوزه شدن.
⟨ رد کردن: (مصدر متعدی)
۱. بازدادن؛ پس فرستادن.
۲. نپذیرفتن.
۳. کسی یا چیزی را از جایی عبور دادن؛ گذرانیدن.
⟨ رد مظالم: (فقه) رفع ظلم کردن.
ترجمه مقاله