26 فرهنگ

دمدمه

/damdame/

فرهنگ فارسی عمید / قربان‌زاده

۱. افسون؛ مکر؛ فریب: ◻︎ زاین دمدمه‌ها زنان بترسند / بر ما تو مخوان که مرد مردیم (مولوی۲: ۱۴۸۹).
۲. شهرت؛ آوازه.
۳. دهل و صدای دهل.
۴. گفتگوی مردم؛ هیاهو: ◻︎ که گرگ اندر آمد میان رمه / سگ و مرد را دید در دمدمه (فردوسی: ۲/۱۵۶ حاشیه).