خنک
/xona(o)k/فرهنگ فارسی عمید / قربانزاده
۱. [مقابلِ گرم] دارای سرمای ملایم و مطبوع: آب خنک.
۲. [عامیانه، مجاز] خجسته؛ خوبوخوش: ◻︎ نیکوبد چون همی بباید مُرد / خنک آن کس که گوی نیکی بُرد (سعدی: ۵۲).
۳. (طب قدیم) دارای طبیعت سرد.
۴. [مجاز] ناپسند: رفتار خنک.
۲. [عامیانه، مجاز] خجسته؛ خوبوخوش: ◻︎ نیکوبد چون همی بباید مُرد / خنک آن کس که گوی نیکی بُرد (سعدی: ۵۲).
۳. (طب قدیم) دارای طبیعت سرد.
۴. [مجاز] ناپسند: رفتار خنک.