باقی
فرهنگ فارسی عمید
۱. پایدار؛ پاینده؛ جاوید.
۲. بازمانده؛ بهجامانده.
۳. (اسم) [قدیمی] باقیماندۀ خراج یا مالیات که بر عهدۀ کسی است.
۴. (اسم، صفت) از نامها و صفات خداوند.
〈 باقی داشتن: (مصدر متعدی) [قدیمی]
۱. چیزی کسر داشتن و بدهکار بودن.
۲. ثابت و برقرار داشتن؛ پایدار داشتن
〈 باقی گذاشتن: (مصدر متعدی)
۱. بهجا گذاشتن.
۲. برقرار و پایدار گذاشتن.
〈 باقی ماندن: (مصدر لازم)
۱. بهجا ماندن؛ بازماندن.
۲. پایدار ماندن؛ برقرار ماندن.
۲. بازمانده؛ بهجامانده.
۳. (اسم) [قدیمی] باقیماندۀ خراج یا مالیات که بر عهدۀ کسی است.
۴. (اسم، صفت) از نامها و صفات خداوند.
〈 باقی داشتن: (مصدر متعدی) [قدیمی]
۱. چیزی کسر داشتن و بدهکار بودن.
۲. ثابت و برقرار داشتن؛ پایدار داشتن
〈 باقی گذاشتن: (مصدر متعدی)
۱. بهجا گذاشتن.
۲. برقرار و پایدار گذاشتن.
〈 باقی ماندن: (مصدر لازم)
۱. بهجا ماندن؛ بازماندن.
۲. پایدار ماندن؛ برقرار ماندن.