26 فرهنگ

باقی

/bāqi/

فرهنگ فارسی عمید / قربان‌زاده

۱. پایدار؛ پاینده؛ جاوید.
۲. بازمانده؛ به‌جامانده.
۳. (اسم) [قدیمی] باقی‌ماندۀ خراج یا مالیات که بر عهدۀ کسی است.
۴. (اسم، صفت) از نام‌ها و صفات خداوند.
⟨ باقی داشتن: (مصدر متعدی) [قدیمی]
۱. چیزی کسر داشتن و بدهکار بودن.
۲. ثابت و برقرار داشتن؛ پایدار داشتن
⟨ باقی گذاشتن: (مصدر متعدی)
۱. به‌جا گذاشتن.
۲. برقرار و پایدار گذاشتن.
⟨ باقی ماندن: (مصدر لازم)
۱. به‌جا ماندن؛ بازماندن.
۲. پایدار ماندن؛ برقرار ماندن.