ایدون
/'idun/فرهنگ فارسی عمید / قربانزاده
۱. اکنون؛ اینزمان؛ ایندم.
۲. اینچنین: ◻︎ بدو گفت نستیهن ایدون کنم / که از خون زمین را چو جیحون کنم (فردوسی: ۴/۵۶).
۳. اینجا.
۲. اینچنین: ◻︎ بدو گفت نستیهن ایدون کنم / که از خون زمین را چو جیحون کنم (فردوسی: ۴/۵۶).
۳. اینجا.